Sunday, October 30, 2005

هدیه


Image and video hosting by TinyPic

بی قرار و ملتهب
تپش هایم را نفرین میکنم
و از آسمان
رحمتی , نه -
خنجری می طلبم
چه ؛
- در گریز بودن دمادم
از وحشت چنگال کرکس ها و لاشخورها
که اگر آنی به خستگی
از پا بیافتی
سایه بر سرت اندازند و
هر سایه , هراس کشنده ای را
هولناک تر از مردن
بر قلبت فروریزد -
هزاربار نفس گیر تراست ؛ از مرگ
...
و من اینک
از آسمان
سایه ای , نه-
خنجری می خواهم که مردانه فرود آید
ضربه ای عمیق
به اندازهً خون تمام پیکرم
برق تند فلزی
که هستی ام را
درنوردد وبشکافد
و از زندگی در سایه ها و هراسها
و هر لحظه هولی از زهری , که در نوش لبخندها
و تکانی از زخمی , که از فشردن دستها
به روح و جانم تزریق می شود
آسوده ام کند

Friday, October 28, 2005

اگر

Image and video hosting by TinyPic


اگر این شبها اینهمه غمگین نمی بود
اگر قلب من اینقدر سنگین نمی شد
اگر دلتنگی هایم کمی مجال میدادند
اگر این اشکها برای آمدن اینهمه تعلل نمی کردند
اگر این بغض اینهمه سماجت نمی داشت
اگر این درد گلویم را چنین نمی فشرد
اگر گریه را در لحظه های خشم نفرین نمی کردم
و اگر این پائیز می گذاشت
من امشب از فشار این بغض چند روزه
اینچنین به خود نمی پیچیدم

Wednesday, October 12, 2005

گناه

Image and video hosting by TinyPic
مرتکب گناه می شوم :
ربودن گاه و بی گاه تو
از باغ بیست سالهً باغبانی دیگر
و میلغزم
در مسیر پر جاذبهً فرار از تو
و می آویزم
به دامان عشقی سوزان
در اوج این همه عطش
و می سوزم
در هرم لذت وحشی خواستن تن و روح تو
و خاکستر می شوم
زمان باز پس دادن و ترک کردنت
اما
به تمام سیب های عالم سوگند
که ربودنت
از سر تعرضی بی شرمانه به باغی بزرگوار نیست
درخشش بی تاب تو نیز
در لحظه عبور از کنار پرچین های باغ
مرا فریاد میزند
تقلای بی قرار تو
بندهای محکم دیوانهً درون من را
پاره می کند
و جنون تو را در دستان من قرار می دهد
و این
فقط برای اینکه
سکون باغ تپش های تند قلبت را نگیرد
فقط برای اینکه
من یک دیوانگی بیشتر انجام دهم
نیست
می دانم که
این گریز , این ربودن , این جنون , این سقوط
زیبا ترین رویای ذهن تو
و نا مخدوش ترین صفحهً زندگی من است
می گویند : مجرمم و مستحق مجازات
که قبول می کنم
و تاوانش کثرت تنهاییست
که می پردازم
راستی !
ترانه ام را که قربانی می کردی
من جز بغض و سکوت
و کشیدن یک فریاد خفهً مستاصل پیش تو
کار دیگری نکردم
این را هم به حساب مجازاتم بگذارند
اما
دیگر کافیست
...
در لحظه های ارتکاب جرمم
و اکنون فقط
بوسه ای بیشتر می خواهم
آغوشت را بگشا
دیوار قامتت
پیچک اندام مرا کم دارد
...
فنجان های قهوهً تلخ
و سیگارهای پی در پی
باشد برای بعد از رفتن تو