Wednesday, October 12, 2005

گناه

Image and video hosting by TinyPic
مرتکب گناه می شوم :
ربودن گاه و بی گاه تو
از باغ بیست سالهً باغبانی دیگر
و میلغزم
در مسیر پر جاذبهً فرار از تو
و می آویزم
به دامان عشقی سوزان
در اوج این همه عطش
و می سوزم
در هرم لذت وحشی خواستن تن و روح تو
و خاکستر می شوم
زمان باز پس دادن و ترک کردنت
اما
به تمام سیب های عالم سوگند
که ربودنت
از سر تعرضی بی شرمانه به باغی بزرگوار نیست
درخشش بی تاب تو نیز
در لحظه عبور از کنار پرچین های باغ
مرا فریاد میزند
تقلای بی قرار تو
بندهای محکم دیوانهً درون من را
پاره می کند
و جنون تو را در دستان من قرار می دهد
و این
فقط برای اینکه
سکون باغ تپش های تند قلبت را نگیرد
فقط برای اینکه
من یک دیوانگی بیشتر انجام دهم
نیست
می دانم که
این گریز , این ربودن , این جنون , این سقوط
زیبا ترین رویای ذهن تو
و نا مخدوش ترین صفحهً زندگی من است
می گویند : مجرمم و مستحق مجازات
که قبول می کنم
و تاوانش کثرت تنهاییست
که می پردازم
راستی !
ترانه ام را که قربانی می کردی
من جز بغض و سکوت
و کشیدن یک فریاد خفهً مستاصل پیش تو
کار دیگری نکردم
این را هم به حساب مجازاتم بگذارند
اما
دیگر کافیست
...
در لحظه های ارتکاب جرمم
و اکنون فقط
بوسه ای بیشتر می خواهم
آغوشت را بگشا
دیوار قامتت
پیچک اندام مرا کم دارد
...
فنجان های قهوهً تلخ
و سیگارهای پی در پی
باشد برای بعد از رفتن تو

0 Comments:

Post a Comment

<< Home