اعتبار؟
کلید ها هیچ کدام قفلی را نمی گشایند
و صندوقچه ها درهایشان باز است
جامها ترک خورده
شمع ها شکسته
و چلچراغها پوسیده اند
و تارهای عنکبوت را
چوب جادویی برای زدودن نیست
بیهوده انتظار میکشی
و بیهوده تر هر شب
جام ها را از شراب کهنه پر
و شمع ها را روشن می کنی
کلید ها هیچ قفلی را نمی گشایند
درها همه بازند
و در مه آلود جاده
راه کسی به اینجا نمی افتد
ثانیه شمارها حرکت می کنند
ساعت ها اما مدتهاست که ایستاده اند
زیبای من !
به کلید ها اعتماد نکن
زیرا که اینروزها
قفل ها سخت بی اعتبارند
صندوقچه و چلچراغ ها را به اتفاق بسپار
شمع های روشن و جام های لبریز را
دلخوش نباش
و به برآمدن آفتاب ازمشرق شک کن
که اینک
عصر بدیهیات دنیا به پایان رسیده است
ودر -بودنت-
در بودنت نیز
تردید کن
شاید که ما همگی، تصوری رویایی
در ضمیر خواب آلود کسی باشیم !
0 Comments:
Post a Comment
<< Home