بي تويي

مي ترسم از نبودنت
و از بودنت بيشتر
نداشتن تو ويرانم ميكند
و داشتنت متوقفم
وقتي نيستي كسي را نمي خواهم
و وقتي هستي تورا
رنگهايم بي تو سياه است
و در كنارت خاكستري ام
خداحافظي ات به جنونم مي كشاند
و سلامت به پريشانيم
بي تو دلتنگم و با تو بي قرار
بي تو خسته ام و با تو در فرار
در خيال من بمان
از كنار من برو
من خو گرفته ام به نبودنت