Friday, July 08, 2005

تابستان


آفتاب روزنه اي يافت براي تابيدن،
شاخه هاي بلند مجالي به بوته ها دادند و توت فرنگي ها رسيدند.بارور و سرخ.
عابران چيدن را آغاز كرده اند،
طعم وحشي توت فرنگي و عطر خنك پونه ها، لختي، گرماي تند تابستان را از خاطرشان خواهد برد.
در سراسر شب بوته ها با اندك باري بر دوش خوابيده اند.
بازهم جنگل انبوه و مرطوب است و زمين طراوت را نفس ميكشد.
تا آفتابي ديگر باز،بوته ها ماندندو خارها،وميوه هاي دورتر از دسترس.
فصل رسيدگي كوتاه؛ يلداي تنهايي اما در راه است.
و اين قصه تكرار شدني توت فرنگي هاي وحشي ست
...

0 Comments:

Post a Comment

<< Home